روزهای پس از دوم خرداد با آن که سن زیادی نداشتم اما خوب یادم هست که تئوریسین های جناح چپ از فرط خوشحالی از پیروزی باور نکردنی در انتخابات هفتم ریاست جمهوری (1376) به تحلیل های عجیب و غریب از حادثه دوم خرداد می پرداختند.
برخی با غلظت هرچه تمام تر از آن به عنوان «یوم الله» یاد می کردند و برخی هم همچون حجاریان از این روز به یوم الله و یوم الناس تعبیر می نمودند.
هرچند که امروز با گذشت 13 سال از آن روز، ورق ها برگشته و آیینه روزگار چرخیده و سویی دگر گرفته اما جادارد در سالگرد این روز کمی درباره آن بحث شود.
دوران دوم خرداد را می توان سرفصلی مهم در تحولات سیاسی اجتماعی کشور دانست که انقلاب اسلامی با ورود به آن شرایط جدیدی را تجربه نمود.
در زمانی که دوران دولت سازندگی رو به اتمام بود، اختلافات درون گروهی جریان حامی دولت هاشمی به تدریج در طول هشت سال مدیریت ایشان بر قوه مجریه منجر به شکل گیری آرایش سیاسی جدیدی در کشور شد. جریان راست سنتی آن روز شامل حزب موتلفه، جامعه روحانیت به تدریج به منتقدین جدی حوزه فرهنگی - اقتصادی دولت مبدل گردیدند . حزب دولت ساخت کارگزاران سازندگی نیز به عنوان حامیان اصلی اقتصاد دوران سازندگی با تفکری لیبرالیستی در حوزه فرهنگ، اقتصاد و سیاست وارد عرصه شده و در انتخابات رئیس جمهوری هفتم سودای تداوم حاکمیت بر قوه مجریه را در سر می پروراندند.
جریان چپ شامل مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دفتر تحکیم وحدت و ... نیز که سالها از مسند قدرت به واسطه عدم اقبال مردم بدور بودند، فضا را برای حضور در صحنه مناسبت دیدند و با آرایشی جدید وارد عرصه رقابت انتخاباتی شدند. جریان چپی که در طول دوران سازندگی از منتقدین سرسخت دولت سازندگی بود، این بار با تغییرات جدی در سیاستها و خط مشی های فرهنگی - اقتصادی، با تکنوکراتهای حزب کارگزاران به اتحاد رسیده و ائتلاف فراگیری را در برابر جریان راست سنتی شکل دادند.
وقتی تلاش اولیه این جریان برای به صحنه آوردن میرحسین موسوی، نخست وزیر دهه 60 که به گرایش چپ بالاخص در حوزه اقتصاد مشهور بود، ناکام ماند و در حالی که این جریان آنچنان به موفقیت در رقابت با جریان رقیب امیدوار نبود، توانست حجت الاسلام محمد خاتمی عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز را به عنوان نامزد انتخاباتی خود برگزیند.
جریان حامی خاتمی که بعدها به جریان دوم خرداد شهرت یافت با اولویت قرار دادن توسعه سیاسی و طرح شعار «اصلاح طلبی» توانست بر جریان رقیب کاندیدای آن علی اکبر ناطق نوری (رئیس مجلس پنجم) بود، غلبه نماید و انتخابات باشکوه دوم خرداد که رهبر معظم انقلاب اسلامی آن را «حماسه تاریخی» نامید که «کشور را در برابر توطئه دشمنان و وسوسه بدخواهان تا مدتها بیمه کرد» با حضور 30 میلیونی ملت شکل گیرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در حکم تنفیذ خاتمی ضمن استقبال از انتخابات ایشان به ریاست جمهوری چنین نوشتند: «اکنون بار دیگر مسوولیت بزرگ ریاست جمهوری با اکثریتی قاطع بر دوش مردی روحانی و کارآزموده و انقلابی و اهل دانش و معرفت قرار یافته و یکی از تربیت شدگان حوزه ی معرفت دینی قدرت اجرایی را در کشوری به دست گرفته است که به برکت ایمان و دین باوری عمیق مردمش، پرچمدار نظام دینی و مفتخر به اجرای احکام اسلامی است. این رویکرد، همچنان که نشان اعتماد ملت ایران به روحانیت متعهد است، مژده رسان این نیز هست که در حرکت سازندگی ملت ایران - که بحمدالله سالهاست با همکاری ملت و مسئولان برجسته آغاز گشته است - همواره توجه به ارزشهای اصیل معنوی و پایبندی به دین و اخلاق و معنویت، رکن اساسی بوده و خواهد بود.«(12/5/76)
اما آنچه متاسفانه در عمل محقق شد با رهنمودهای متعدد معظم له به دولت فاصله داشت، و جریان دوم خرداد مسیری را طی نمود که تمام فرصتهای پیش رو را به تدریج از دست داد.
با شکل گیری دولتی دوم خرداد، دولتی که به زعم رئیس آن اصلاحات را در چارچوب قانون اساسی و آموزه های حضرت امام(ره) دنبال می کرد، به تدریج چهره ها و ایده هایی ظهور و بروز یافت که با ادعاهای اولیه متفاوت بود. مطرح شدن چهره هایی افراطی که از اصلاحات، تغییراتی ساختارشکنانه و عبور از قانون اساسی را تفسیر می کردند، و درج و گسترش و انتشار ایده های که با باورهای اسلامی و انقلابی ملت و آموزه های حضرت امام خمینی(ره) فرسنگها فاصله داشت، به تدریج زمینه را برای ریزش آراء مردمی دولت دوم خرداد فراهم آورد. این جریان توانست سکان هدایت کار را برعهده بگیرد و اقلیت مخالف این ساختارشکنی در درون جبهه دوم خرداد را به حاشیه براند. این قدرت طلبی با موفقیت جریان افراطی دوم خرداد در انتخابات مجلس ششم به اوج خود رسید.
در تحلیل این استحاله می توان گفت طیفی از راست گرایان و چپ گرایان غیر مذهبی، آن چنان بر فرآیند دوم خرداد مسلط شدند که مذهبی های مدرن را به حاشیه راند و آنها را به صورت خادمان چپ ها و راست های غیر مذهبی در آورد. آثار منت گذاری آنها بر مذهبی های مدرن، در سرتاسر این دوره مشهود است که گاهی به تحقیر آنها منتهی می شد تا آنجا که آنها گذر از مذهبی ها را مطرح کردند و به تغییر حکومت ایران اندیشیدند و نفی روشنفکری مذهبی را مطرح کردند، زیرا اگر قرار است مدرن بیندیشیم، مذهب در آن راه ندارد و یک قیاس بی معناست.
در واقع در میانه راه، همانهایی که سعی داشتند رای مردم در دوم خرداد را در قالب مخالفت با نظام تفسیر و نظر خود پیرامون رأی مردم را بر مردم تحمیل کنند به سخنگویان رسمی و غیر رسمی حرکت و اهداف دوم خرداد در بخشهایی از دولت و سپس مجلس و نشریات و محافل به اصطلاح روشنفکری تبدیل شدند و حرکت اصلاح طلبانه مردم که حرکتی مبتنی و در چارچوب نظام اسلامی و قانون اساسی بود، توسط این عده، به حرکتی تجدید نظر طلبانه در اصول و مبانی اسلام و انقلاب اسلامی تعبیر شد .
در این شرایط بود که در مطبوعات زنجیره ای این جریان، توهین و زیر سوال بردن مقدسات و ارزشهای اسلامی و انقلابی به رویه جاری مبدل گردید و شارلاتانیزم مطبوعاتی سیطره خود را بر اکثریت مطبوعات جریان دوم خرداد گسترش داد. نویسندگان نوظهوری که با بررسی دستگاههای امنیتی مشخص شد برخی از آنها وابستگان به جریانهای ضدانقلاب بوده و با دستگاههای جاسوسی بیگانه در ارتباط بودند.
ایجاد ناامنی و آشوب از دیگر اقداماتی بود که ساختارشکنان جریان دوم خرداد بطور جدی در دستور کار خود قرار دادند. ناامن سازی و ایجاد آشوب در دانشگاهها با حضور چهره های افراطی و ایراد سخنرانی های تند و تحریک کننده، یکی از اقدامات مهم در این راستا بود. اوج این اقدامات را می توان در حوادث تلخ تیرماه سال 1378 مشاهده نمود به نحوی که برخی خیابانهای پایتخت برای چند روزی جولانگاه اوباش و ضدانقلاب نفوذی در صف دانشجویان حامی دولت دوم خرداد بود. آشوبی که با حضور میلیونی مردم تهران در 23 تیرماه برچیده شد.
استفاده از ابزارهای قانونی و تلاش برای تصویب قوانینی که با قانون اساسی در تعارض بود نیز در این دوران تجربه گردید که البته با هوشیاری شورای نگهبان قانون اساسی ناکام ماند. تلاش برای تصویب قانون مطبوعات، لایحه افزایش اختیارات رئیس جمهوری و لایحه اصلاح قانون انتخابات از جمله این اقدامات ناکام بود.
«نافرمانی مدنی» از دیگر شیوه های بکارگرفته شده در دوران دوم خرداد بود که اوج آن در تحصن نمایندگان افراطی مجلس ششم در آستانه انتخابات دوره هفتم مجلس بود. تلاشی که با هدف تاخیر و عدم برگزاری انتخاب مجلس صورت گرفت که البته با درایت نهادهای قانونی و رهنمودهای حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی ناکام ماند.
از سویی دیگر افراطی گرایی زمینه ایجاد گسست و فروپاشی تدریجی جبهه دوم خرداد را نیز فراهم آورد و گسل های درونی جبهه دوم خرداد، آنها را به همگرایی با قومیت ها و مذاهب متفاوت و اقلیت های موجود در ایران کشاند. از طرف دیگر، آنها را به طرف ارتباط شدید با خارجی ها هدایت کرد؛ به گونه ای که نوعی رقابت برای وابستگی به خارج در آنها ایجاد کرد.
اقدام خیانت بار و اظهارات غیرمسئولانه برخی از افراد این جریان در مسئله پرونده هسته ای و نامه نگاری به رهبری، برای تحت فشار قرار دادن ایشان برای تسلیم شدن در برابر استکبار جهانی و نوشیدن جام زهر! دیگر اوج فضاحت این جریان سیاسی بود که با واکنش شدید ملت همراه بود.
تأکید بر تداوم همین مسیر ساختارشکنانه بود که زمینه های شکست این جریان در انتخابات بعدی را هموار ساخت و شورای دوم، مجلس هفتم، و ریاست جمهوری نهم به ترتیب از قدرت این جریان خارج شد و جریان نوظهور اصولگرایی توانست با تاکید بر شعار بازگشت به اصول و آرمانهای انقلاب، پیروز این رقابتها باشد.
در نهایت باید گفت که دوم خرداد 1376که با حماسه حضور میلیونی ملت ایران و سبد 20000000کاندیدایی که با شعار «سلام بر سه سید فاطمی» و اداعی خط امام وارد صحنه شده بود، می توناست طلیعه ای بر دورانی از «ایام الله» باشد، اما افسون که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت و امروز از دوم خرداد به «یوم الناس» نیز نمی توان تعبیر کرد!
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]